![]() |
![]() |
دريا
|
![]() |
![]() Friday, November 26, 2004
از این شعر کلی خوشم اومد...
یک جوری قابل لمس بود!!! سرنوشت من سرنوشت من و این کاغذ به چشمهای تو بسته بود و اندوه در انزوای طولانی یادآور دستهای تو و گریه های من می خواستم از دیوار عبور کنم و خودم را درسایه هات پیداکنم اما صدای تو دور بود و من قربانی دیوارهای خودم بودم می خواستم شکلی در افق باشم تابلویی بر دیواری تنها در سکوت خود با دهانم شکستم چشمی شدم خیره بر صفحه ی دیجیتالی
Comments:
Post a Comment
|
![]() |
|
![]() |
![]() |
|||||||||
![]() |
![]() |
||||||||||||
![]() |