هيچ چيز تغيير نكرده!!!
بازهم همه تعجب كردن!!!
بازهم همه تپش قلب گرفتن!!!
باز هم دوستهايم بيكار شدن!!!
وقتي خبر توقيف "بهار" وحيات نو" را شنيدم بي اختيار به ياد اولين روزي كه براي معرفي به "نوروز" رفتم افتادم؟!
وقتي وارد تحريريه شدم نگاه ها نگران بود!!!
با اينكه خودم مضطرب بودم اما نكاه هاي دردناك اينها برايم عجيب بود!!!
خبر را شنيدم:
"ايران"و "بنيان" توقيف شدن!!
بي اختيار به ياد نزديكترين دوستانم كه در اين روزنامه ها كار ميكردن افتادم!!
خيلي سريع از "نوروز" خارج شدم
وقتي با دوستم كه تو"بنيان" كار ميكرد تماس گرفتم حالم بدتر شد!!
به محص سلام كردن بغضش تركيد و زد زير گريه!!
فردا "ايران"رفع توقيف شد و "بنيان" همچنان توقيف!!
بازهم همه تعجب كردن!!!
باز هم همه تپش قلب گرفتن!!!
باز هم دوستهايم بيكار شدن!!!
دو هفته بعد به عنوان نيروي جديد به "نوروز" رفتم!!
سه ماه اونجا كار كردم
با اينكه محيط عجيبي داشت اما كار كردن در اوونجا را دوست داشتم
با اينكه استرسهاي عجيبي داشت اما كار كردن در اونجا را دوست داشتم
سه ماه گذشت........
هر روز همه منتظر ابلاغ حكم بودن!!!!
ماجرا شوخي هميشگي همه شده بود!!!!
به طوريكه قبل از سلام همه احوال "حكم" را مي پرسيدن!!!
4 مرداد بود.....
هوا گرم گرم......
بچه ها يكي يكي از حوزه ها ميرسيدن......
ساعت 2:30 دقيقه بود.....
مردي ميانسال با پيراهني سفيد و شلواري مشكي به همراه دفترچه پستي سراغ روابط عمومي را گرفت...
همه بي اختيار به هم نگاه كردن.......
10 دقيقه بعد مسئول روابط عمومي شوخي هميشگي بچه ها را با صورتي پكر تكرار كرد.....
مدتي نگذشت كه مسئولان روزنامه به سرعت به تحريريه رسيدن......
تحريريه پر شد از ادمهاي مختلف.....
خبر نگارهاي خارجي......
عكاسان داخلي......
و حتي.مردم عادي......
چنذ ساعتي گذشت......
گوشه اي از تحريريه نشسته بودم و داشتم به تمام مسائلي كه برام عجيب بود فكر ميكردم......
داشتم به اين فكر ميكردم كه "توقيف شدن" جزئي از كارنامه مطبوعاتي شده.....
داشتم به اين فكر ميكردم كه "بيكار شدن" جزئي از زندگي مطبوعاتي شده.....
داشتم به اين فكر ميكردم كه "خاموش شدن" جزئي ازسر نوشت مطبوعاتي شده..
داشتم به اين فكر ميكدم كه.....
بازهم همه تعجب كردن!!!
بازهم همه تپش قلب گرفتن!!
باز هم همه "بيكار شديم"!!
و اينكه هيچ چيز تغيير نكرده!!!!!

Aaramesh  ||  12:59 PM