دريا


Tuesday, December 31, 2002

ترافيك بود
بوق ميزدن
ترمز ميكردن
اما او لبخندي ميزد و به راهش ادامه ميداد
هيكل قشنگي داشت
اين را از مانتو تنگش فهميدم
ورزشكار بود!!!
اين را از راكت تنيس روي دوشش فهميدم!!!
دنبالش راه افتاده بود
پير بود اين را از موهاي سفيدش فهميدم
ترمز كرد
پنجره را باز كرد
دسته هزاري را گذاشت كنار پنجره
ارام كنارش حركت ميكرد وحرف ميزد
ايستاد........
اومد كنار پنجره
دسته هزاري را برداشت
راكت تنيس را پرت كرد
در ماشين را بست
ترافيك بود
بوق ميزدن
ترمز ميكردن
اما او ميخنديد و به راهش ادامه ميداد
چاق بود
اين را از كت كوتاهش فهميدم......

Aaramesh  ||  6:22 AM

Comments: Post a Comment

دوستان:

آرشيو: