دريا


Tuesday, January 28, 2003

افتادم.....
يكبار از پله هاي خونه
افتادم....
دوبار تو تحريريه
افتادم......
نه داشتم مي افتادم
اين بار ته دنيا
اما در يك لحظه.......
چشمان گريان مادر
صداي لرزان" خواهر"
نگاه مضطرب" مامان"
نجاتم داد!!!
تكان خوردم؟؟!!!
گفتي "ايينه"اي جلوي خودت بگير...
گرفتم....
لرزيدم...
ترسيدم...
دلم گرفت....
همه زلال بودن...
اما من تار...
همه سفيد بودن....
اما من سياه.....
اما ديگه دلم نگرفت؟؟!!!
همه تنها بودن.....
اما من تنها نبودم.....


Comments: Post a Comment

دوستان:

آرشيو: